درباره‌‌ی نسیان (تغییر یافته 1)

وقتي به خودت اعتماد نمي‌كني، چگونه مي‌تواني حرف بقيه را باور كني؟ همه چيز در مورد زندگي آنا يك راز است. پدرش براي برنچ كار مي‌كند. او آخرين پروژه‌ي اين سازمان را رهبري مي‌كند: اجراي آزمايش روي چهار پسر كه از نظر ژنتيكي تغيير كرده‌اند و زير خانه روستايي آنها زندگي مي‌كنند. نيك، كاس، ترو... و سم، كسي كه قلب آنا را ربوده است. وقتي برنچ به اين نتيجه مي‌رسد وقت آن رسيده است كه پسرها را ببرد، سم فرار مي‌كند و ماموراني را كه براي بردن آنها فرستاده شده‌اند، به قتل مي‌رساند. آنا بر سر دوراهي قرار مي‌گيرد، دنبال سم برود يا همان‌جا بماندو به زندگي روزمره‌اش ادامه بدهد ولي پدرش مصرانه از او مي‌خواهد كه فرار كند و از سم مي‌خواهد قول بدهد كه آنا را از برنچ دور نگه مي‌دارد. فقط مشكلي وجود دارد: سم و پسرها، از زندگي‌شان قبل از آزمايشگاه، چيزي به ياد نمي‌آورند... حتي هويت واقعي‌شان را. آنا موقع فرار متوجه مي‌شود او و سم بيش از آنكه انتظارش را داشتند، با هم ارتباط دارند و اگر مي‌خواهند زنده بمانند، بايد سرنخ‌هايي از زندگي گذشته‌شان را كنار هم قرار دهند، پيش از آنكه برنچ‌ها آنها را گير بيندازد و سرنخ‌ها را از آنها بربايد.

آخرین محصولات مشاهده شده