درباره‌‌ی موش کور (مجموعه داستان)

تو در عدن هستي. جايي كه جايي نيست ولي اگر نبود نمي‌شد گفت كه نيست! در تاريكي يا روشنايي يا جايي موهوم و من در اين دخمه‌ تنگ ديگر گيج نمي‌زنم. احساس مي‌كنم سوسك شده‌ام. با همه‌ وجودم مي‌فهمم سوسك شدن يعني چه. دارم عادت مي‌كنم مثل مرغك سهروردي در اين قفس خو كنم، تا چون تو با شعبده‌ زمان اخت شوم. ايوب شوم. اگر كه بشود. اگر كه بتوانم. دارم زور مي‌زنم. دارم سعي مي‌كنم تا مثل تو تن بدهم به پريدن، هر چند اين‌جا، جايي براي پريدن ندارم. نيست. اگر هم باشد من نمي‌دانم كجا هستم. توي زيرزمينم يا بالاي يكي از طبقات؟ فقط مي‌دانم بايد نگذارم كه بيشتر از اين فرو بروم در سياهي. نگذارم تا فراموش شوم. مثل تو كه فراموش شده‌اي. تو را فراموش كردند. فراموشت مي‌كنيم. حتي اگر نخواهي كه فراموش شوي. حتي اگر فراموشي را همپاي سكوت باور نداشته باشي. و بگويي سكوت وجود ندارد. بعد از كشف صدا، سكوت آبستن صداست و صدا آبستن سكوت. حالا لااقل از چانه افتادي و مي‌تواني با پروانه‌ها و سايه‌ها و سيب‌ها و... بازي ‌كني و هي با تفنگ در دهانت شليك كني و هي نميري و هي بميري و هي زنده شوي و...

آخرین محصولات مشاهده شده