درباره‌‌ی من و پدر

ايپك هر بار آخر هفته به ديدن پدرش مي رود، مي داند كه او در ايستگاه راه آهن توي ماشين منتظرش مي ماند و پاي سكو به استقبالش نمي آيد. وقتي به خانه پدري مي رسد، در اتاق بچگي اش مي نشيند و صداي پدر را در باغ، در خانه، وقت چاي دم كردن مي شنود. صميميت پدر و دختر سال به سال رنگ مي بازد و همراهش زبان مشتركشان.

آخرین محصولات مشاهده شده