درباره‌‌ی مقصود انسان

واقعيت اين است انديشه‌اي که فيشته مي‌کوشد آن را منتقل کند به رغم ادعاهاي مکرر خودش و به رغم سادگي سبک و زبان در مقصود انسان انديشه‌اي است که چندان ساده نيست. با اين همه اگر کسي آن را با دقت و حوصله بخواند آن را قابل فهم خواهد يافت و از آن مهم‌تر پيش پرداختي خواهد گرفت که خيال تو را در هر دو جهان هم محسوسات و هم معقولات، هم گذرا و هم جاوداني آسوده‌تر خواهد ساخت. فلسفه فيشته سر از شک‌گرايي کامل در مي‌آورد يعني پشت سرنهادن فلسفه به معناي اخص و به جاي آن به خرد به سان گونه‌اي ايمان شبه ديني روي‌ مي‌کند. ليکن به باور او اين مسئله‌اي نبود زيرا آنچه اهميت دارد تنها يک چيز است: برپا ساختن جهاني درخور زندگي آدميان و پردازش خود به سان شخصي داده شده به جاودانگي. پشتوانه استوار چنين آرماني به باور فيشته اين است که وجدان من به روشني و به خطاناپذيري در هر لحظه و شرايطي به من مي‌گويد که کنش درست چيست و اين باور به وضوح و خطاناپذيري وجدان مبتني است بر باوربنياني به نيکي و کفايت يک اراده نامتناهي که در اين جهان و در جهان پيشارو به سان يک مشيت الهي عمل مي‌کند اما فيشته يکي از آخرين فيلسوفاني است که چنين باور معصومانه‌اي داشته است.

آخرین محصولات مشاهده شده