درباره‌‌ی مقبره‌دار و مرگ (مجموعه داستان) گزارش شاهد عینی

پاييز آمده است و تابستان ديگر باز نمي‌گردد؛ ديگر هرگز تابستان را نخواهم ديد... دريا تيره و آرام است، و باراني ريز و دل‌گير مي‌بارد. امروز صبح كه باران را ديدم، به تابستان وداع گفتم و سلامي كردم به چهلمين پاييز زندگي‌ام، كه خود از راه رسيده است و با خود آن روزي را به همراه مي‌آورد كه گه‌گاه تاريخش را آرام پيش خود تكرار مي‌كنم، با حرمتي و با هراسي نهان...

آخرین محصولات مشاهده شده