درباره‌‌ی مرگ و مرگ کینکاس

كينكاس، كارمند شريف اداره دارايي، ده سال پيش، از كار و خانه و خانواده گريخته و ولگردي پيشه كرده است. روزي كه مي‌ميرد، به جز خانواده بي‌وفايش، هيچ‌كس از در و همسايه و دوست و رفيق، مرگ او را باور نمي‌كند:«ملوان پير قسم خورده در گوشه خانه و در بستر نميرد.» از اين رو، شب خاكسپاري‌اش سر از تابوت برمي‌دارد و تا صبح با رفقا در همان خيابان‌هاي هميشگي ول مي‌گردد تا فردا...

آخرین محصولات مشاهده شده