درباره‌‌ی مردی که همه‌چیز همه‌چیز همه‌چیز داشت

مردي كه همه‌چيز همه‌چيز همه‌چيز داشت با وحشت چشم‌هايش را باز كرد. وقتي خواب بود هيچ‌چيز نداشت. زير باراني از زنگ خوش‌آهنگ ساعت‌ها از خواب بيدار شد. وقتي خواب بود هيچ‌چيز نداشت. صد ساعت شماطه‌دار، بيش از صد آونگ كوچك، هزار ساعت شماطه‌دار، بيش از هزار ساعت شماطه‌دار، همه‌شان در يك زمان آغاز به زنگ زدن كرده بودند.

آخرین محصولات مشاهده شده