درباره‌‌ی مردی از تبار اژدها (پتش خوارگر 2)

مردي نقاب‌دار، همچنان و عرق‌ريزان، پنجه‌هاي خستگي ناپذيرش را بر بلنداي صخره كوبيد و سوراخ به سوراخ بالا رفت تا به نيمه‌هاي راه رسيد. آن‌گاه پسرك سوگندش را شكست و نيم‌نگاهي به زير پا و اطراف‌شان انداخت، جايي از ديواره كه ديگر روي آن، نه راهي به پس بود و نه راهي به پيش...

آخرین محصولات مشاهده شده