درباره‌‌ی مربای شیرین

خانم، اجازه! ا.. اين... شيشه مربا، درش وا نمي‌شود. خانم اول خيال كرد كه پسرك لوس و بي‌‌ادبي است كه آمده مثلا بامزگي كند، وقتي ديد كه آدم بامزه اين‌جوري نمي‌ترسد و نمي‌لرزد و توي دستش هم شيشه مربايي است، بلند شد و شيشه را از جلال گرفت. خوب در شيشه را نگاه كرد. به‌اش ور رفت. ديد باز نمي‌شود. خانمي ديگر را از آن اتاق صدا كرد، او هم نتوانست در شيشه را باز كند...

آخرین محصولات مشاهده شده