چارلي پسر 11 ساله‌اي است که پدر و مادرش با طلاقشان زندگي‌ او را از هم پاشيده‌اند. آن‌ها از او مي‌خواهد وضعيتشان را درك كند. اما چارلي واقعا چه چيزي را بايد درك كند؟ اين كه چرا پدرش مجبور است به يك آپارتمان بدبوي نفرت‌انگيز اسباب كشي كند؟ اين كه چرا مادرش اين روزها فقط ماكاراني و پنير به خوردش مي‌دهد؟ اين كه چرا آن‌ها دارند زندگي‌اش را نابود ميكنند؟... چارلي اين چيزها را درك نمي‌كند. او ترجيح مي‌دهد احساسات واقعي‌اش را به آن‌ها نشان دهد. اين وظيفه‌ي چارلي نيست كه وضعيت آن‌ها را درك كند.