درباره‌‌ی مانفرد (نمایش‌نامه)

تو اي مادرِ زمين، تو اي سپيده‌ صبح، و شما اي کوه‌ها! از چه رو شما زيباييد؟ من نمي‌توانم دوست‌تان بدارم. و تو اي چشم درخشان کيهان، که بر همگان باز مي‌شوي و همگان را شور و شادي مي‌بخشي، تو در دل من نمي‌آويزي. و شما، اي صخره‌هايي که بر لب پرتگاه مهيب‌تان ايستاده‌ام، و از بلنداي آن کاج‌هاي تنومند کنار سيلاب زير پايم را چون بوته‌هايي خرد مي‌بينم. اکنون که تنها يک خيز، يک تکان، و حتا يک نفس، سينه‌ام را به سينه‌ سنگي دره‌هاي‌تان خواهد فشرد تا جاودانه در آغوش‌تان بيارامم، چرا درنگ کنم؟

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده