درباره‌‌ی ماموریت تمام شد (جادو فروش 3)

بيشتر بيمارهاي توي عكس به چشم اوزي غريبه بودند اما چشمش روي يكي‌شان خيره ماند كسي كه پشت همه ايستاده بود. فقط سبيل داشت و ريش نداشت و ردا و كلاهش را هم نپوشيده بود اما به وضوح عكسي از رين جوان تر بود. چيزي درون اوزي از هم پاشسيد احساس كرد دوباره مي بيند كه پدر و مادرش را ازش دور مي كنند جادوگري كه مي شناخت اصلا جادو گر نبود...

آخرین محصولات مشاهده شده