درباره‌‌ی مارسل دوشان (هم‌صحبتی در عصر)

برهم‌كنش تماشاگر اثر را مي‌سازد. بدون اين برهم‌كنش، نقاشي در زيرشيرواني محو مي‌شود، اثر هنري وجود واقعي نخواهد داشت. نقاشي همواره به دو قطب متكي ا‌ست، تماشاگر و سازنده، و جرقه‌ برآمده از اين كنشِ دوقطبي به چيزي منجر مي‌شود، مثل الكتريسيته. نگوييد هنرمند متفكري بزرگ ا‌ست چون او توليدش مي‌كند. هرگز چيزي بدتر از هنرمند به‌ منزله‌ يك مغز متفكر نديده‌ام. تا وقتي تماشاگر بگويد «شما چيزي حيرت‌آور توليد كرده‌ايد»، هنرمند هيچ چيز توليد نكرده. تماشاگر حرف آخر را درباره‌ي اثر مي‌زند. تماشاگر قدر هنرمند مهم است. اگر هيچ تماشاگري در كار نباشد هنري وجود ندارد، دارد؟ هنرمندي كه به هنر خودش نگاه مي‌كند كافي نيست. او بايد يكي را داشته باشد كه به اثرش نگاه كند. براي من تماشاگر تقريباً اهميت بيش‌تري از هنرمند دارد، چون نه فقط نگاه مي‌كند بلكه قضاوت هم مي‌كند. فكر مي‌كنم اين راهي براي ورود نقش بي‌اهميت هنر به جامعه است. اين بازي كوچكي بين تماشاگر و هنرمند است. تماشاگر بخشي از ساختن نقاشي‌ است، اما با صرف عمل نگاه‌كردن تأثيري اهريمني را هم اعمال مي‌كند.(بخشي از گفتگو)

آخرین محصولات مشاهده شده