درباره‌‌ی لیزه لوته خوابش نمی‌برد

هرروز غروب که مي‌شد،خانم مزرعه‌دار قبل از خواب براي حيوانات مزرعه قصه تعريف مي‌کرد. بعد هم آن‌ها به لانه‌هايشان برمي‌گشتند تا توي تختخواب راحت بخوابند. يک شب ليزه لوته هرچه روي کاه‌ها غلت زد،خوابش نبرد که نبرد. يک عالمه راه را امتحان کرد حتي سرش را کرد توي مرغداني! ليزه لوته دنبال يه راهه آخه نمي‌تونه بخوابه!

آخرین محصولات مشاهده شده