درباره‌‌ی لاک‌پشت و عروسش و 30 افسانه دیگر (کتاب پرتقالی)

در جنگلي دوردست، دو کلبه کوچک وجود داشت و در هر يک از آنها صياد مشهوري با زن و فرزندانش در آن زندگي مي‌کردند. بچه‌هاي هر دو صياد، از بازي در جاهاي دور - به جز قسمت کوچکي - منع شده بودند؛ چون همه مي‌دانستند که در طرف ديگر جنگل نزديک رود بزرگ، زن جادوگري زندگي مي‌کند که يک توپ جادويي دارد و از آن براي دزديدن بچه‌ها استفاده مي‌کند. کار جادوگر بسيار ساده بود و هرگز هم شکست نخورده بود. هر وقت مي‌خواست کودکي را بگيرد، توپ خود را به سمت خانه آن بچه قل مي‌داد و هر چقدر هم که مسير طولاني بود، مطمئن بود که توپ آن‌جا خواهد رسيد. وقتي بچه موردنظر توپ را مي‌ديد، توپ آرام آرام، رو به سوي خانه جادوگر برمي‌گشت و کودک نيز با فاصله کم با توپ -طوري که فکر مي‌کرد هر لحظه به آن مي‌رسد- به دنبال آن روان مي‌شد. اما آن بچه هرگز به توپ نمي‌رسيد و مسئله مهم‌تر اين بود که او ديگر هيچ وقت پدر و مادر خود را نمي‌ديد.

آخرین محصولات مشاهده شده