درباره‌‌ی کلاغ تشنه و سایر داستان‌ها (داستان‌های مورد علاقه من)

در یک روز آفتابی روباهی در مزرعه قدم می‌زد. او خیلی زود به باغ انگوری رسید. روباه همان‌طور که نزدیک‌تر می‌شد، چشمش به خوشه‌های آب‌دار انگور افتاد.

آخرین محصولات مشاهده شده