درباره‌‌ی قلب گاو

قلب گاو، داستان زندگي عطا دوران، سلاخ يکي از کشتارگاه‌هاي اطراف تهران است. هانيه سلطانپور در اين رمان، دست به خلق فضايي سرد و خشن زده و تصاوير تکان‌دهنده‌اي از ذبح و سلاخي و کشتار ساخته است که تا مدت‌ها ذهن را درگير خود مي‌کند. صاحب کشتارگاه ماه‌هاست که حقوق کارگرها را نداده، اما آن‌ها هر روز همچنان صف مي‌کشند و توي سوز سرماي صبح زمستان، منتظر اتوبوس مي‌مانند تا به دنياي مردانه و بي‌روحي بروند که از بوي خون و عرق سرشار است. مردمي که نمي‌دانند گير زندگيشان کجاست. فقط اين را مي‌دانند که يک چيزي کم است. آنها براي گذران زندگي، مجبورند به خون ريختن. عطا، زماني که در جلسات شعرخواني شرکت مي‌کرده، با آيدا آشنا شده است و با اين رابطه، انگار بالاخره طعم زندگي را مي‌چشد. اما خانواده و جامعه، او را در چنبره‌ي وقايعي اسير کرده که حلاوت اين رابطه را زهر مي‌کند. او به دنبال راهي براي کنار آمدن با اين تلخي، سر خودش را به انواع مشاغل گرم مي‌کند، از فيلم‌برداري مجالس عروسي گرفته تا سلاخي در کشتارگاه. بعد از مدتي اما، فضاي کشتارگاه کم‌کم شروع به تغيير مي‌کند. حالا ديگر فقط گاوها نيستند که کشته مي‌شوند...

آخرین محصولات مشاهده شده