درباره‌‌ی قفس

شير از بس به قفس كوبيده بود زبانش بيرون آمده و نفس نفس ميزد گوش گربه را گرفت و او را بين زمين و آسمان بلند كرد و گفت منبا اين هيكل و اين قدرت نتونستم ميله ها را بشكنم تو فسقلي چطور ميتوني به تنهايي از اين دام فرار كني؟

آخرین محصولات مشاهده شده