فرزام مردي كه ديگر سالهاي چلچلي را پشتسر گذاشته است در يك سفر كوتاه شهري با خواهرزادهي نوجوانش برديا همراه ميشود تا حقايقي آشكار و سرگذشت خانوادهاي مرور شود. اين دو واقعا كه هستند و چه نسبتي فراتر از خويشاوندي باهم دارند؟ پرتو چرا بعد از سالها پا به زندگي آنها گذاشته است؟
همچون ديگر داستانهاي سينا دادخواه قطعهي ناياب براي تعمير ريشتراش ملودرامي خانوادگي در دل موقعيتي شهري است تاريخچهاي كه بايد روايت شود تا نسلها را به مواجهه و گفتوگو وادارد.