درباره‌‌ی قصه 7 کلاغون

يكي بود. يكي نبود 1 مردي بود كه 7 تا پسر داشت. خانه‌اي هم داشت سر يك تپه نزديك 1 چشمه. از بركت كشت و كاري كه مي‌كرد، با زن و هفت پسرش عمري مي‌گذراند وخوشبخت بود. تا اينكه زد خدا به‌اش دختري هم داد. اما دختري چنان ضعيف و ريزه و ميزه، كه آدم با چشم‌هاي خود مي‌ديد باورش نمي‌آمد...

آخرین محصولات مشاهده شده