درباره‌‌ی قصه‌های غیر معمولی 2

فيلسوف جواني بود كه آرزو داشت فرزندش هم مثل خودش فيلسوف شود. اما فيلسوفي ذاتي. به همين منظور هر شب در مقابل زن حامله‌اش مي‌نشست و براي كودكي كه در شكمش بود قصه‌هاي فلسفي تعريف مي‌كرد و كتاب‌هاي فلسفي مي‌خواند. پس از نه ماه و نه روز و نه ساعت انتظار بالاخره كودك مزبور به دنيا آمد. اما افسوس كه مرده بود. او ساعتي پيش از زايمان خودش را با بند نافش دار زده بود.

مشتریانی که از این مورد خریداری کرده اند

آخرین محصولات مشاهده شده