درباره‌‌ی قصه‌های شیرین جنگل (6 جلدی)

وسط يك جنگل بزرگ، رودخانه پيچ در پيچ و ناآرامي بود. پر از آب و گل و كف روي آب. درست همان جايي كه اسب‌هاي آبي دوست دارند. گالي يك اسب آبي كوچولو بود. او و دوست‌هايش عاشق گل بودند. صبح تا شب بازي‌هاي جور واجوري با گل‌هاي رودخانه مي‌كردند. مثل شلپ شلوپ، لگد توي گل و حتي شيرجه تووي گل.

آخرین محصولات مشاهده شده