درباره‌‌ی فصل‌نامه ناداستان 5 (بازی)

زميني كه دادن نمي‌دونم چند هزار متر بود، يك خرابه‌اي تو يوسف‌آباد. اولش يك گودال زباله بود، آرايشش دادم و اطرافش را مثل بالكن اپرا درست كردم كه پدر و مادرها و آدماي ديگه بتونن بشينن اونجا بچه‌ها رو كه دارن بازي مي‌كنن از بالا تماشا كنن. بازي بچه‌ها خيلي تماشاييه. يك بي‌گناهي هست توش. يكي ماسه مي‌كنه توي سطل بعد ازش يك چيزي مي‌سازه بعد يكي مي‌آد با لگد خراب مي‌كنه. بعد اون بچه گريه مي‌كنه مي‌ره مادرشو مي‌آره. يه دقه بعد مي‌بيني هر دوتاشون دارن با هم بازي مي‌كنن يا همون چيزي رو كه خراب شده با هم دارن مي‌سازن. مي‌دوني، همه اتفاقايي كه مي‌افته مثل يه تئاتره. يك نمايش قشنگ دائمي.

آخرین محصولات مشاهده شده