هر جمله‌اي كه تو گفت من در دفترم نوشت. روز بعد به لغات نگاه كرد و به هركدام از آن‌ها خوب فكر كرد. دارم به ذهنيت نفوذ كرد. با اين‌كه دنياي من خيلي از دنياي تو دور بود. فكر مي‌كنم آخرش من توانست تو درك كرد. به نظرم تو خيلي جذاب هست. همه چيزهاي دور و برت برام جذابيت داشت. من احساس يك‌جور عشق به تو داشت. به تو: باغبان، مجسمه‌ساز، دوستدار مردمان، غريبه و اصيل. در چين ما اعتقاد داشت صدها تناسخ و حلول دو آدم را سرانجام روي يك قايق در كنار هم قرار مي‌دهد. شايد تو همان آدم براي من بود و اين‌جا هم همان قايق است.