درباره‌‌ی صحرای تاتارها

در يك صبح ماه سپتامبر، جوواني دروگر كه حالا به درجه افسري رسيده بود، از شهر خود حركت كرد، اولين مقصد او قلعه باستياني بود. هنوز هوا تاريك بود كه از خواب بيدار شد و براي اولين بار لباس افسري را به تن كرد، بعد از آنكه لباس را پوشيد، در نور ملايم چراغ نفتي نگاهي در آيينه بيه خود افكند، ولي از آن نشاطي كه انتظار داشت، اثري بر چهره خود نديد. سكوت سنگيني در خانه حكمفرما بود و تنها صداي ضعيفي از اتاق مجاور به گوش مي‌رسيد، مادرش بيدار شده بود تا با او خداحافظي كند...

آخرین محصولات مشاهده شده