دربارهی عشق نافرجام
آرامش يي?ق هم به او آسودگي خاطر نميبخشيد. نه چيزي ميديد و نه چيزي ميشنويد؛ غرق در عذاب درونياش بود. در عين حال نميخواست كه اين نوع تازهي حسادت، رشک بردن به مرد سالخوردهاي، استلينا را بيازارد و نميخواست از اينكه با استلينا ازدواج كرده بود احساس پيشماني كند؛ پشيمانياش به سبب عشق تندي كه نسبت به او حس ميكرد، حدت گرفته بود.
اگر خوب ميداني كه دوستت دارم و از عشق من مطمئن هستي، ديگر چرا از من ميترسي؟
كه گفته است كه از تو ميترسم؟
چشمان تو.
استلينا بيدرنگ نگاهش را به پايين انداخت.
نه! مرا نگاه كن... اين چشمها، چشمهاي زني نيستند كه از خودش مطمئن باشد.
استلينا، شرمزده عذر ميآورد.
شايد، اما من هنوز خٌلق و خوي تو را نميشناسم و از اين واهمه دارم كه تو را ناراحت كنم بدون آن كه بخواهم.
چيرو گفت: يا شايد بيشتر از اين بابت است كه قلب تو، وجدان تو تا اندازهاي آزارت ميدهد.
شب و روز، همواره چکشي بر مغزش فرو ميکوفت.
كد كالا | 310252 |
زبان | فارسی |
نویسنده | لوئیجی پیراندلو |
مترجم | آزاده آلمحمد |
سال چاپ | 1403 |
نوبت چاپ | 2 |
تعداد صفحات | 135 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 13 * 20 * 1 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 142 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.