زينيا زن بينظيري است؛ اما اين بينظيري به سود رز، كرز و توني نيست؛ زناني كه دلنشينترين بهانههاي هستي خود را بر سر آشنايي با اين زن باهوش و زيبا ميگذارند. حاصل اعتماد اين سه زن به زينيا، زني كه بيقيدانه بدانديش است و دلفريبانه زيبا، زخم مشتركي است كه با مرگ زينيا تسكيني ناچيز يافته است. و اكنون زينيا هر چند گذشته است اما ناگهان ظاهر شده، شايد براي آن كه همچنان ويراني به بار آورد.