درباره‌‌ی عروسی گربه ملیکا با مگس خانم و 3 قصه دیگر

سيمرغ از ترس، بال مي‌زند و مي‌رود توي هوا. گربه هم مي‌پرد روي ديوار. مليكا آستينش را مي‌زند بالا و مي‌گويد: ‹‹ كجا در رفتيد، ترسوها! حالا معلوم مي‌شه كي رستمه!››

آخرین محصولات مشاهده شده