رازها. دروغ ها. قتل. اجازه دهيد جشن شروع شود.... شب افتتاحيه منور است و از هيچ هزينه کم يا زيادي دريغ نشده است. استخر بي‌انتها مي‌درخشد. کيسه‌هاي کريستال براي شفاي مهمانان در کلبه‌هاي جنگلي و ساحلي قرار داده شده‌اند. نوشيدني مرموز منور ميول در گيلاس‌ها ريخته مي‌شود. همه لباس کنان پوشيده‌اند. اما زير افتاب سوزان نيمه تابستان تاريکي مي‌جنبد. دوستان و دشمنان قديمي در ميان مهمانان مي‌چرخند. درست خارج از زمين‌هاي بي‌نظير منور جنگلي باستاني مملو از رازهاي مختلف است. بالاخره آخر هفته افتتاحيه مي‌رسد و همان صبح پليس محلي فراخوانده مي‌شود. مهمانان مشکلي دارند. آتش‌سوزي شده جسدي پيدا شده است. بنيان‌گذار شوهر مهمان مرموز خدمتکار همه چيز پانزده سال پيش با يک راز آغاز شد. حالا گذشته خودش را به مهماني رسانده است و ضيافت نيمه‌شب با قتل به پايان مي‌رسد.