درباره‌‌ی ضمایر

کار تمام بود. عصر. توي خيابان نه، توي خانه‌ي اجاره‌يي. گياه‌ها را همسايه‌ها برده بودند که نميرند، آب مي‌خواستند گياه‌ها. گربه را کسي قبول نکرد. گربه‌ي گرسنه را عصر توي خيابان رها کردند. عصر، سرماي برف. عصرِ بي‌آفتاب. عصر، باد سردتر مي‌شود، زمين سردتر مي‌شود. گربه‌ي گرسنه، گرسنگي را فراموش کرد. جايِ سرما روي تمام پوستش بود. عقل داشت گربه بگردد دنبال سرپناهي، جايي، نه مثل ما. تلفن زنگ نمي‌زد ديگر. تلفن هيچ وقت زنگ نمي‌زد، مگر يک روز عصر، يک روز عصر که گربه را انداختند بيرون، گياه‌ها را بردند. خالي کردند اين جا را، حتّا پرده‌ها را، حتّا گليم کهنه را، حتّا روزهاي گرم را. بعد، خيلي بعد آمدند. دوباره آمدند. ما را دوست نداشتند، کندند. ما شديم تکه‌ي آشغال، انداختند توي ظرف‌هاي آشغال، ظرف‌هاي بزرگ آشغال. آدم‌هايي که تمام عمر نديده بوديم، نشنيده بوديم. کار تمام بود. 1362-1356 خورشيدي

آخرین محصولات مشاهده شده