درباره‌‌ی صاد

آنکه صورتش غرق خوشي بود و گويي در هواي بهشت نفس کشيد نفسش را نزديک صورتم فوت کرد و بيا چشم باز کند زمزمه وار گفت پابندت شدم صبوري بند نگاه هات، خنده هات بنده حجب و حيات... رفتارت... اصلا همين مدل خاصته که گيرم انداخته. چشم گشود و ميان دو انگشت فاصله ي نگاه هايمان هسته تر اقرار کرد يه عمر ماهي دلمو تو مشتم نگه داشته بودم؛ اومدي و ماهي سر خورد اومدي و همه چيز شد تو

آخرین محصولات مشاهده شده