دربارهی شیوههای داستانپردازی در 1001 شب
صحنه: واحهاي در بياباني برهوت. عفريت خشمناكي بازرگاني درمانده را به اسارت گرفته نزديك است او را هلاك كند. گناه مرد: كشتن غير عمد پسر عفريت. سه ماسفر سالخورده برحسب تصادف از آنجا ميگذرند و ميكوشند مرد بازرگان را نجات دهند. هر يك براي آنكه عفريت را به وسوسه اندازند به او ميگويند: من داستاني عجيب بر تو حكايت ميكنم، اگر تو را خوش آمد سه يك از خون او درگذر. عفريت وسوسه ميشود و به نوبت به حكايت هر يك گوش ميدهد، و هنگامي كه پير سوم سخنش را به پايان ميرساند، عفريت كه از شادماني شنيدن داستان از خنده رودهبر شده است خطاب به پيرمرد فرياد بر ميآورد: من از خون او گذشتم و او را به تو بخشيدم. همه نفسي از سر آسودگي ميكشند و شادمان ميشوند.
كد كالا | 27326 |
زبان | فارسی |
نویسنده | دیوید پینالت |
مترجم | فریدون بدرهای |
سال چاپ | 1389 |
نوبت چاپ | 1 |
تعداد صفحات | 433 |
قطع | رقعی |
ابعاد | 13.2 * 20.8 * 2.4 |
نوع جلد | شومیز |
وزن | 500 |
تاکنون نظری ثبت نشده است.