درباره‌‌ی شاهزاده خوشبخت (قصه‌های شیرین جهان 31)

روزی روزگاری، در زمان‌های قدیم شهری بود زیبا و قشنگ. در یکی از خیابان‌های این شهر، ستون سنگی بلندی قرار داشت. بالای این ستون، مجسمه زیبایی از شاهزاده شهر گذاشته بودند. مجسمه با ورق‌های طلا پوشیده شده بود. به جای چشم‌هایش، دو تکه فیروزه می‌درخشید و روی دسته شمشیرش، یاقوت بسیار زیبایی دیده می‌شد....

آخرین محصولات مشاهده شده