درباره‌‌ی شاهزاده خانم باران

پدر مي بايست با عموها و پسرعموها به ماهي گيري مي‌رفت. مادر هم بايد به سرکار مي‌رفت. دختر کوچولو مي‌خواست به ماهي‌گيري برود، اما پدر مي‌گفت هنوز براي رفتن به ماهي گيري خيلي کوچک است. پدر صبح زود به ماهي گيري رفت و به دختر کوچولو گفت وقتي بزرگ شد او را هم با خود خواهد برد. مادر سرکار رفت. دختر کوچولو با مادربزرگ در خانه ماند. مادر بزرگ کار داشت چون بايد براي همه غذا درست مي‌کرد…

آخرین محصولات مشاهده شده