درباره‌‌ی شاهد عهد شباب (مجموعه شعر)

نمي‌دانم چگونه بگويم. عشق‌بازي بود ديگر! سر و سري كه مثل هميشه با لبخندها و دزديده نگريستن‌ها و چشمك زدن‌ها آغاز مي‌شود و از ديدارهاي گه‌گاهي و طنازي‌ها و رميدن‌ها و آرميدن‌ها مايه مي‌گيرد. از جواني خود مي‌گفتم و سر و سري كه داشتم با آن نازنين‌پري شعر، كه آخر سر خيلي محترمانه - و با حسرت و اندوه - تصميم گرفتيم جدا از هم زندگي كنيم. جدا شديم چون مي‌دانستيم زندگي با هم و در كنار هم براي هر دو سخت و هولناك خواهد بود و من همچنان دلم مالامال عشق اوست. باور مي‌كنيد؟ گاهي شب‌ها به سراغم مي‌آيد اما فقط در خواب. هرگز نشده است ديگر كه در عالم بيداري و هشياري به هم برسيم و ديداري تازه كنيم. اما در خواب، چرا. هنوز گاهي خوابش را مي‌بينم.

آخرین محصولات مشاهده شده