سيرک بي‌خبر از راه مي‌رسد. هيچ اعلاني از پيش در کار نيست. فقط هست، درحالي‌که ديروز نبوده. داخل چادرهاي راه‌راهِ سياه‌وسفيدِ کرباس، تجربه‌اي کاملاً منحصربه‌فرد و پر از شگفتي‌هاي حيرت‌آور در جريان است. نامش سيرک رؤياهاست و فقط شب‌ها باز است. اما در پشت صحنه، رقابتي شديد در جريان است: دوئلي ميان دو شعبده‌باز جوان، سيليا و مارکو، که از کودکي به‌دست آموزگاران دمدمي‌مزاج‎شان مخصوصاً براي همين هدف تربيت شده‌اند. هيچ‌يک از آنان نمي‌داند که از اين بازي فقط يکي از آنان جان به در خواهد برد و اين سيرک فقط صحنه‌اي است براي نبرد تماشاييِ تخيل و اراده. اما سيليا و مارکو به‌رغم ميل‌شان بي‌پروا عاشق هم مي‌شوند؛ عشقي عميق و جادويي که حتي وقتي دست‌شان به دست هم مي‌خورد چراغ‌ها به سوسوزدن مي‌افتند و فضا گرم‌تر مي‌شود. عشق آنان، چه واقعي باشد چه نباشد، بازي بايد به پايان برسد و سرنوشت همه‌ي افرادِ درگير، از گروه هنرمندان خارق‌العاده‌ي سيرک گرفته تا مشتريانش، در ابهام است و به‌اندازه‌ي آکروبات‌بازهاي جسوري که آن بالا هستند در بي‌ثباتي‌اي معلق. اين رمانِ جادوکننده با نثري فريبنده و غني بزمي براي قلب و احساسات.