با توجه به اسطوره فرويدي قتل پدر نخستين، اساسا پيدايش تمدن مقارن بود با زمان شكل‌گيري صداي ملامت‌كننده درون يا به زبان خود فرويد سوپراگو كه احتمالا ما نام‌هاي ديگري به آن مي‌دهيم : نداي وجدان، وجدان معذب يا تعارض اخلاقي. ظاهرا به دليل همين تاريخچه اسطوره‌اي مشترك است كه امروز همه سوپراگو داريم. گاهي با احساس گناهي كه از منشا آن بي‌خبريم، دست و پنجه نرم مي‌كنيم و گاهي با احساس گناه در مورد افكاري كه حتي خبر نداريم به آن‌ها فكر مي‌كينم! همه مي‌دانيم صداي سوپراگو گاه چنان عذاب‌آور و توان‌فرسا مي‌شود كه روند طبيعي زندگي را به كلي مختل كرده و كوچك‌ترين و ساده‌ترين لحظات تصميم‌گيري را به دشوارترين و سياه‌ترين لحظات زندگي ما بدل مي‌كند. اين كتاب در مورد همين عامل ملامت‌كننده و همين صداي نامطبوع درون ماست.