درباره‌‌ی سنگ داغ

سنگِ آبي‌رنگ مثل زغال، داغ بود و روي سطح صافش کلماتي نوشته شده بود، اما گل‌‌و‌‌لاي آن‌ها را پوشانده بود. ايواشکا فوري فهميد که اين سنگ سحر‌‌آميز است. کفشش را درآورد و با پاشنه‌‌اش تندتند ‌‌زد روي گل‌‌ولاي تا زودتر آن کلمات را بخواند. اين نوشته‌‌اي بود که او خواند: کسي که اين سنگ را به کوه ببرد و آنجا آن را تکه‌‌تکه کند، جواني خود را بازخواهد يافت و زندگي را از نو آغاز خواهد کرد. اين مجموعه شامل ده داستان شگفت‌انگيز است و هر داستان تلاش مي‌کند بچه‌ها را به دل طبيعت ببرد و شگفتي و جادوي آن را به آن‌ها نشان دهد.

آخرین محصولات مشاهده شده