ماجراي خيلي بامزه ي شجاع ترين ترسوي جهان! سلام! اسم من سم وو است و ار ارواح نمي ترسم. شايد بعضي ها بخواهند برعکسش را بگويند، مثلا رالف فيليپ زينک من سوم! به حرفش گوش نکنيد چون دشمن شماره يک من است. مدرک مي خواهيد؟ تازگي ها شکارچي روح شدم و مجوزش را هم گرفته ام! البته دوستم زويي به من مجوز داد،ولي فرقي هم نمي کند چون زويي الکي به کسي مجوز نمي دهد. ماجرا از گردش علمي مدرسه توي موزه ي فضا شروع شد که رالف جلو همه ي بچه ها به من گفت سم ترسو/ چرا؟ براي اتفاق بدي که آنجا افتاد و با دوستان قرار گذاشتيم ديگر هيچ وقت حرفش را نزنيم! شايد بقيه بگويند خنده دار است، ولي اين طور نيست. اين يک راز است، ولي توي کتاب اشاره ي کوچکي به آن مي کنم. بگذريم،حالا مجبورم به همه ثابت کنم که ترسو نيستم. يک وقت خيال نکنيد قرار است داستان وحشتناکي بخوانيد! اصلا! البته شايد روبه رو شدن با ترسناکترين موجود کل مهکشان (روح شاه) يک ذره ترسناک باشد، ولي من اصلا از او نمي ترسم و دستيار خطرناکم، فنگ، که با او آشنا خواهيد شد و خواهرم، لوسي، و گربه اش، باتربات!