درباره‌‌ی سعدی هملت می‌شود (1 نمایش‌نامه 1 مصاحبه و 3 یادداشت) نمایش‌نامه

... سوال‌ها شروع شد: چرا اين نمايش؟ چگونه؟ جوابي نداشتم. همين‌طور از روي معده چيزي مي‌گفتم، پايه و اساس نداشت. شايد بيشتر از سه ماه طول كشيد اما راهي نبود، نمي‌شد. در باتلاق بدي گير افتاده بودم نه راه پس داشتم نه راه پيش. كم كم داشتم از خودم نااميد مي‌شدم. در اين مدت سعدي افشار، خدا او را بيامرزد، گفت: برات متاسفم. خيلي زود ديوونه شدي، مرد حسابي شكسپير كجا مطربي كجا، نون خودتو، بخور چيكار به حليم مش عباس داري، گفتم اگر بشه هملت منتي به سر ما بگذارد و اجازه بدهد پا تو كفشش بكنيم و اون ديالوگ «بودن يا نبودن» را كه گفتنش آرزوي خيلي از بازيگرهاي دنياست، ما هم بگوييم، چه مي‌شود. به آقا سعدي گفتم خيلي دلم مي‌خواهد تئاتر روحوضي با اين نمايش جهاني بشه، گفت ما را تو خونه خودمان راه نمي‌دهند، تو از جهاني شدن تئاتر حرف مي‌زني تو قاچ زين را بچسب اسبش پيشكش. حرف‌هاي آقا افشار مثل تيري بود كه تو قلبم نشست.

آخرین محصولات مشاهده شده