درباره‌‌ی سانشیرو

توکيو پر بود از چيزهايي که سانشيرو را وحشت زده مي کرد. اول، صداي زنگ هاي ترامواي شهري وحشت زده اش کرد، و بعد تعداد عظيم آدم هايي که در ميدان ها سوار و پياده مي شدند. مورد بعدي که وحشت زده اش کرد مارونواوچي، مرکز تجاري شهر، بود. چيزي که از همه بيشتر شگفت زده اش کرد خود توکيو بود، چون مهم نبود چه قدر دور شود، انگار هيچ انتهايي نداشت. هرجايي که راه مي رفت پر بود از توده ي الوار، انبوه سنگ ، خانه هاي جديد عقب نشيني کرده از خيابان، و انبارهاي قديمي نااميدکننده ي نيمه ويران مقابلشان. همه چيز طوري بود که انگار خراب شده، و هم زمان انگار همه چيز تحت ساخت و ساز بود. حرکت سريع تمام اين چيزها وحشتناک بود. . .

آخرین محصولات مشاهده شده