درباره‌‌ی زهدان سکوت

مادر هشيار بود در آن همه فراموشي، مي دانست تا آواز سر ندهد قرار نمي گيرد. نگاهي كه بخواهي بدزدي اش هشيارتر مي شود. شكار مي كند هرآنچه نبايد ببيند و دربست نوكر حواس پنجگانه ات مي شود. گوش به فرمان چيزي كه از آن فرار مي كني. در آن خنكاي دلچسب تايستان موهاي روي پوستت را سيخ مي كند. اندامت را مي لرزاند. حتي به دهانت هم كار دارد. مثل زهرمار تلخ تلخش مي كند و هر چه بخواهد توي گوش هايت زمزمه مي كند. اصلا سوت مي كشد توي گوش هات و بدتر از همه اختيار مشامت را از تو مي گيرد. ناگهان بوي تيزاب مغزت را پر مي كند، بوي تيزاب مغزت را پر مي كند، بوي تيزابي كه سال هاي سال بود تا عمق زمين فرو رفته بود، ولي جا خوش كرده بود توي دماغ مادر.

آخرین محصولات مشاهده شده