درباره‌‌ی زنان پیروز

«اين نام را كه بر زبان مي‌آورد، نگاهش توامان مي‌درخشد و رنگ اندوه به خود مي‌گيرد. در چشمانش عشق و دلتنگي موج مي‌زند. اين زن سفر بي‌پاياني را آغاز كرده است. چيزهايي هست كه او در وطن، در قفاي خود، جا گذاشته است، خصوصا فرزندش، پسر عزيزش، خاليدو. همان كه نتوانست او را با خود بياورد. همان كه در خيال، همه شب‌ها در آغوشش مي‌فشارد. بلانش، شكست‌خورده، روي نيمكتي مي‌نشيند. اجزاي بدنش از فرط سرما چنان كرخت و بي‌حس شده‌اند كه ديگر دست و پاهايش را حس نمي‌كند. ياسي كه او را در برگرفته چنان است كه ياراي به حال خود آمدن ندارد. چشم به فروشنده‌ي دوره‌گردي دوخته كه در اين سپيده‌دم يخ‌زده روزنامه‌هايش را مرتب مي‌كند.» با خواندن «زنان پيروز» لگدمال شدن انسانيت را به وضوح مي‌بينيم ـنشريه‌ي پاريزين

آخرین محصولات مشاهده شده