درباره‌‌ی ریواس های بلند رودخانه تیزو

چيز بيش تري نبود که روزنامه ها بنويسند. اين که هاله پايش را بلند مي کند و ميگذارد آن طرف نرده و مي افتد. قبل از اين که فرصت پيدا کند تا به پايين نگاه کند. دستي که لرزيده و مهلت مکث نداده. ميله آهني از سرما به سفيدي مي زده. اما دستش فرصت لمس سرما را نداشته. لغزيده و از نرده رها شده. افتاده، بي هيچ انحنايي، مستقيم و پرشتاب. دست و پايش فرصت تاب خوردن در هوا را پيدا نکرده اند. جسمي سنگين که جاذبه مي کشدش. چشمم را مي بندم تا پيش تر نسوزد، تا اگر کسي نگاهم مي کند، نبينمش. زمينه آبي فنجان را مي بينم و گلبرگ ها را که شفافند و به ساقه نرسيده محو مي شوند. شايد درباره هاله بنويسم. از مرگ هاله شروع کنم. توي دنياي نو کسي نيست بخواند چه مي نويسم.

آخرین محصولات مشاهده شده