درباره‌‌ی رویاهایی که باهم ساختیم

داستان “روياهايي که با هم ساختيم” روايتي لطيف و عميق است از رابطه‌ي دختري کوچولو با پدرش که با هم روياهايشان را مي‌سازند و وقتي پدر ديگر کنارش نيست، دخترک با کمک خاطرات و روياها ياد مي‌گيرد چگونه با غم نبودنش کنار بيايد و اميد را در قلبش زنده نگه دارد. آن‌ها هر شب با هم روياهايشان را با کاغذ، مقوا، قيچي و چسب مي‌سازند و پروژه‌هاي خلاقانه‌اي خلق مي‌کنند که نشان‌دهنده‌ي پيوند عميق بين آن‌هاست. دخترک کوچولو عاشق اين لحظات است و آرزو مي‌کند که پدرش هميشه کنارش باشد. او حتي از پدرش مي‌خواهد که او را با خود به سر کار ببرد، اما پدر با مهرباني توضيح مي‌دهد که نمي‌تواند اين کار را انجام دهد و از دخترش مي‌خواهد که به ساختن روياهايشان ادامه دهد تا زماني که او برگردد. دخترک کوچولو با اشتياق و اميدواري منتظر بازگشت پدر مي‌ماند تا کارشان را باهم کامل کنند. او هر شب قطعه‌هاي جديدي به پروژه‌ي بزرگشان اضافه مي‌کند و در ذهنش منتظر بازگشت پدر و کامل شدن روياهايشان را تصور مي‌کند. اما همچنان از پدر خبري نيست. دخترک مانده است چه کند تا اين‌که… .

آخرین محصولات مشاهده شده