|من چيزي هستم که اراده مي‌کنم و اين وضعيت به‌ناگزير محدود است. من موجودي فاني هستم و تمام و کمال مسئول خودم.| در طول «جنگ کذايي» که پيش از حمله به فرانسه جريان داشت (از اواخر ???? تا تابستان ????) ژانپل سارترِ جوان در آلزاس، زادگاهش، به‌عنوان عضوي از يک واحد هواشناسي خدمت مي‌کرد. او از اوقات فراغت طولاني ميان وظايف روزمره‌اش، مانند تماشاي بالن‌هاي هواشناسي، استفاده کرد تا مجموعه‌اي از يادداشت‌ها درباره‌ي فلسفه، ادبيات، سياست، تاريخ و زندگي‌نامه‌اي شخصي بنويسد؛ يادداشت‌هايي که پيشاپيش به مضامين شاهکارهاي بعدي‌اش اشاره داشتند و اغلب از نظر شور و صراحت ادبي حتي بر آن‌ها پيشي مي‌گرفتند. «روزنوشته‌هاي جنگ کذايي» در پرشورترين و درخشان‌ترين دوره‌ي زندگي سارتر، تصويري متفاوت از اين شخصيت برجسته ترسيم مي‌کند. با اين يادداشت‌ها، شاخص‌ترين و شناخته‌شده‌ترين فيلسوف قرن بيستم بناي يادبود شايسته و ماندگار از صداقت و خلاقيت خويش براي ما به‌جا گذاشته است.