درباره‌‌ی روزی که گرگینه شدم (تومی دونبوند)

آدم براي گذراندن وقتش بعد از مدرسه حسابي برنامه‌ريزي كرده بود. او مي‌خواست پاي بازي كامپيوتري كشتار زامبي‌ها بنشيند و بعد عصرانه‌اي بخورد. اما هرگز فكرش را هم نمي‌كرد چنگال و دم و پشم كركي درآورد. حالا او مي‌خواست كه پدر و مادرش را به جاي عصرانه بخورد و آن‌ها هم اصلا غافلگير نشده بودند...

آخرین محصولات مشاهده شده