درباره‌‌ی رودخانه ای در میان

سفيدپوستان به پشت پرچين‌هاي روستاهاي آن‌ها رسيده‌ و زندگي را براي بوميان تلخ کرده بودند. همه چيز دستخوش تغيير شده و آينده‌اي غريب و ناآشنا در انتظار همه است. انگار نجات‌دهنده آمده، چشم آن‌ها را باز کرده و آن‌ها را بيدار کرده است. شير خفته پشته‌ها هم از جا برخاسته و حالا زمان غرش است، لحظه سر دادن فرياد پيروزي. کودکان در حال يادگيري بودند. حالا صداي آن‌ها هم بلند شده است. صداي آن‌ها بيشتر از هر صداي ديگري شنيده مي‌شود.

آخرین محصولات مشاهده شده