درباره‌‌ی راه نرفته

امروز هوا روشن و كمي سرد است. ساقه‌هاي ذرت مي‌لرزند و مثل دريا مي‌درخشند. البته هوا خوب است، پس سرم را بالا مي‌گيرم و پلك‌هايم را تا نيمه مي‌بندم و به آبي آسمان نگاه مي‌كنم. من در چنين صبحي متولد شدم. براي همين هم اسمم را گذاشته‌اند كلر. «كلر» در زبان فرانسوي يعني روشن و زلال. پدر و مادرم هميشه مي‌گويند: «از اول همين‌طور بودي و هنوز هم همين‌طوري هستي.» آن ها نمي‌دانند وقتي در فكر اندي يا مدرسه هستم يا وقتي فكر مي‌كنم چطور مي‌شود به جاي فرستادن ساني و شم به اسطبلي جديد در انبار كاه خودمان مراقبشان باشم، چه آشوبي در دلم به پا مي‌شود.

آخرین محصولات مشاهده شده