درباره‌‌ی راز قصر جنگل (قصه‌های شیرین جهان 16)

روزی از روزها، برای مرد کشاورز کاری پیش آمد و او مجبور شد سوار اسبش شود و به شهر برود. موقع خداحافظی، رو به دخترهایش گفت: «هر چه دوست دارید، بگویید تا برایتان بیاورم.»

آخرین محصولات مشاهده شده